بحثي درباره تعبير سبعا من المثاني

پدیدآوریعقوب جعفری‌نیا

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1884 بازدید
بحثي درباره تعبير سبعا من المثاني

جعفري نيا، يعقوب

اشاره

در شماره پيش، مقاله‏اي با عنوان «تعامل تفسير و حديث در تعيين سبع المثاني» به قلم اُري رُبين و ترجمه آقاي كريمي‏نيا به چاپ رسيد كه در نوع خود عميق و محققانه بود، ولي از آن جا كه اين موضوع بحث‏هاي بيشتري مي‏طلبد، اكنون مقاله‏اي را در همين موضوع تقديم خوانندگان محترم مي‏كنيم كه فراگير اقوال هر دو گروه شيعه و سني است و نيز ديدگاه جديدي در آن مطرح شده كه اميد است مورد توجه خوانندگان مِفضال و قرآن پژوه قرار گيرد و از نظرات سودمند و راهگشاي آنان بهره‏مند شويم.
در آيات متعددي از قرآن كريم، خداوند از باب امتنان، برخي از نعمت‏هايي را كه به پيامبر اسلام(ص) اختصاص داده است، يادآور مي‏شود. هدف از يادآوري اين نعمت‏ها تقويت روحي پيامبر و تأكيد بر اين مطلب است كه خداوند توجه و عنايت خاصي به پيامبر دارد و او همواره مورد نوازش، اِنعام و اِفضال خداوند است و لطف سرشار الهي بدرقه راه اوست.
يكي از مواردي كه خداوند با يادآوري نعمتي بزرگ، به بالا بردن توانِ روحي پيامبر مي‏پردازد، آياتي از سوره مباركه حجر است كه مي‏فرمايد:
ولقد آتيناك سبعا من المثاني والقرآن العظيم. لاتَمُدَّنَّ عينيك الي مامتَّعنا به ازواجا منهم ولاتحزن عليهم واخفض جناحك للمؤمنين (حجر / 87ـ88).
و به تحقيق به تو «سبع من المثاني» و قرآن بزرگ را داديم. چشمان خود را به آنچه گروه‏هايي از آنان را بدان برخوردار ساختيم مدوز و بر آنان غم مخور و بال خويش را بر مؤمنان بگستران.
خداوند در اين آيات خاطر نشان مي‏سازد كه پيامبر اسلام نبايد برخورداري‏ها و لذت‏هاي مادي كافران را بزرگ بشمارد و غصه بخورد كه چرا او و مسلمانان از اين امكانات و لذايذ برخوردار نيستند؛ زيرا خداوند به او نعمتي بس بزرگ داده كه قابل مقايسه با ثروت‏ها و برخورداري‏هاي كافران نيست، و آن نعمت گرانسنگ، همان «سبع المثاني» و قرآن بزرگ است. بنابراين پيامبر بايد بال رحمت خود را بر مؤمنان بگستراند و آنان را مورد نوازش قرار دهد.
نظير اين آيه در يادآوري برخي از نعمت‏هايي كه به پيامبر اختصاص داده شده، آيه زير است:
انا اعطيناك الكوثر (كوثر / 1)
همانا كوثر را به تو عطا كرديم.
واحدي نقل مي‏كند كه هفت قافله تجاري از بصري و اذرعات براي يهود بني قريظه و بني‏نضير رسيد كه در آن انواع پارچه‏ها و عطرها و جواهر و كالاهاي ديگر بود و مسلمانان آرزو كردند كه كاش آن اموال مال آنان بود تا آن را در راه خدا انفاق مي‏كردند. پس اين آيات (آيات 87 ـ 88 سوره حجر) نازل شد تا مسلمانان بدانند كه «سبع المثاني» و قرآن عظيم كه به آنان داده شده، بهتر از آن هفت قافله است.1
آنچه ما در اين جا مورد بحث قرار مي‏دهيم، اين است كه منظور از «سبعا من المثاني» كه در اين آيه در كنار قرآن عظيم و به عنوان نعمتي همسنگ با آن قرار گرفته، چيست؟
پيش از آن كه به پاسخ اين سؤال بپردازيم، لازم مي‏دانيم كه از نظر ادبي دو نكته مهم را در اين جا روشن سازيم، تا زمينه براي فهم درست اقوالي كه خواهد آمد فراهم‏تر شود.
الف. واژه «مثاني» يا جمع «مَثني» است يا اسم جمعي است كه مفرد ندارد و در هر حال از ماده «ثني» مشتق است كه در لغت استعمالات گوناگوني دارد. آنچه مناسب با اين آيه است سه معناست:
1ـ به معناي تكرار كردن و اعاده كردن و دو تا دو تا شمردن و دو تا بودن است و «اثنين» به معناي عدد دو است.
مشتقات اين ماده به اين معنا به طور مكرر در قرآن به كار رفته است، مانند: مثني وثلاث و رباع (نساء / 3)، ثاني اثنين (توبه / 40)، ثاني عطفه (حج / 9). كلمه «يثنون» در آيه: «الا انّهم يثنون صدورهم ليستخفوا منه» (هود / 5) نيز ناظر به همين معناست؛ يعني منافقان سينه‏هاي خود را خم مي‏كنند و دولا مي‏شوند؛ كنايه از اين كه آنان سرها را به زير مي‏اندازند و از پيامبر روي برمي‏گردانند تا خود را از او پنهان كنند.
2ـ به معناي تعريف و توصيف كردن و ثنا گفتن. اين ماده در قرآن كريم به اين معنا به كار نرفته، مگر در همين كلمه «مثاني» بنابر بعضي از اقوال كه خواهد آمد.
3ـ به معناي در انحصار قراردادن و استثنا كردن. يكي از مشتقات اين واژه به اين معنا در قرآن به كار رفته است: اذ أَقسموا ليصرمنّها مصبحين ولايستثنون (قلم / 18).2
ب. در جمله «ولقد آتيناك سبعا من المثاني و القرآن العظيم» از نظر تركيب لغوي چند وجه متصور است:
1ـ اين كه «سبعا من المثاني» مفعول دوم «آتيناك»، و «القرآن العظيم» عطف بر «سبعا» باشد و هر كدام مصداق جداگانه‏اي داشته باشند. طبق اين وجه، به پيامبر خدا(ص) دو چيز عطا شده است: يكي «سبعا من المثاني» و ديگري قرآن عظيم.
2ـ «سبعا من المثاني» و «القرآن العظيم» يك چيز است و واو در ميان آنها واو مقحمه و زايد است و تقدير آن چنين است: «سبعا من المثاني و هوالقرآن العظيم»، و اگر هم واو عاطفه باشد، مشكلي نخواهد داشت و عطف الشيئ علي نفسه لازم نمي‏آيد، زيرا هر چند كه اين دو از نظر مصداق خارجي يكي هستند، ولي از نظر مفهوم ذهني مغايرند و همين مقدار در عطف كافي است.
بنابر وجه اول، در تعبير «سبعا من المثاني» نيز دو وجه متصور است:
نخست اين كه «من» را بيانيه بگيريم، مانند: «فاجتنبوا الرجس من الاوثان» كه در اين صورت، مصداق «سبعا » هر چه باشد، به آن «مثاني» هم گفته مي‏شود، يعني آن چيز هم هفت قسمت است و هم مثاني است.
دوم اين كه «من» براي تبعيض باشد، مانند: «طائفة منهم». در اين صورت «سبعا » و «المثاني» دو مصداق جداگانه خواهند داشت و «سبعا » قسمتي از «المثاني» خواهد بود.
با توجه به وجوهي كه بيان شد، در تعيين مصداق «سبعا من المثاني» در ميان مفسران و قرآن پژوهان اختلاف نظر وجود دارد. برخي از آنان بر اساس رواياتي كه در اين باره نقل شده و برخي ديگر بر اساس قرائني كه يافته‏اند، نظرهاي خاصي داده‏اند و بدين‏گونه وجوه و اقوال گوناگوني پيدا شده است. اكنون ما اين اقوال را به ترتيب اهميت و كثرت طرفداران آنها ذكر مي‏كنيم و هر كدام را مورد بررسي قرار مي‏دهيم و در پايان نظر نهايي خود را مي‏آوريم:
قول نخست. شايع‏ترين نظر در تعيين مصداق «سبعا من المثاني» اين است كه منظور از آن سوره حمد است كه هفت آيه دارد. در روايات متعددي كه از پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده، «سبعا من المثاني» به سوره حمد يا همان فاتحة الكتاب تفسير شده است. ما اكنون برخي از آن روايات را نقل مي‏كنيم و نخست رواياتي را كه از طريق اهل بيت وارد شده است مي‏آوريم:
اول. قال رسول اللّه‏(ص): انّ اللّه‏ عزوجلّ قال لي: يا محمد ولقد آتيناك سبعا من المثاني والقرآن العظيم، فأفرد الامتنان عليّ بفاتحة الكتاب وجعلها بازاء القرآن العظيم، و انّ فاتحة الكتاب اشرف ما في كنوز العرش.3
پيامبر خدا فرمود: همانا خداوند به من فرمود: اي محمد، به راستي ما سبع المثاني و قرآن عظيم را به تو داديم. خداوند با خصوص فاتحة الكتاب تنها بر من منت گذاشت و آن را در برابر قرآن عظيم قرار داد؛ و همانا فاتحة الكتاب شريف‏ترين چيزي است كه در گنجينه‏هاي عرش قرار دارد.
دوم. عن محمد بن مسلم قال: سألت ابا عبداللّه‏(ع) عن السبع المثاني والقرآن العظيم، هي الفاتحة؟ قال: نعم، قلت: بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم آية من السبع المثاني؟ قال: نعم، هي افضلهنّ.4
محمد بن مسلم مي‏گويد: از امام صادق(ع) راجع به سبع المثاني و قرآن عظيم پرسيدم و اين كه آيا منظور سوره فاتحه است؟ فرمود: آري. گفتم: بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم آيه‏اي از آن است؟ فرمود: آري و بهترين آيه آن است.
سوم. ابن عبدالرحمن عمن رفعه قال: سألت ابا عبداللّه‏(ع) عن قول اللّه‏ عزّوجلّ: «ولقد آتيناك سبعا من المثاني والقرآن العظيم» قال: هي سورة الحمد، و هي سبع آيات، منها بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، وانّما سمّيت المثاني لانها تثني في الرّكعتين.5
راوي مي‏گويد: از امام صادق(ع) راجع به سخن خداوند: «ولقد آتيناك سبعا من المثاني والقرآن العظيم» پرسيدم. فرمود: آن سوره حمد است كه هفت آيه دارد و از جمله آنها بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم است، و اين كه به اين سوره مثاني گفته شده براي آن است كه در دو ركعت نماز تكرار مي‏شود.
چهارم. عن الرضا(ع): قيل لاميرالمؤمنين(ع): أخبرنا عن «بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم» هي من فاتحة الكتاب؟ فقال: نعم، كان رسول اللّه‏(ص) يقرأها ويعدّها آية منها ويقول: فاتحة الكتاب، وهي السبع المثاني.6
امام رضا(ع) فرمود: به اميرالمؤمنين(ع) گفته شد كه از «بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم» به ما خبر بده كه آيا آن جزء فاتحة‏الكتاب است؟ فرمود: آري، پيامبر خدا آن را مي‏خواند و آن را آيه‏اي از آن سوره قرار مي‏داد و مي‏فرمود: فاتحة الكتاب، و آن همان سبع المثاني است.
از طريق اهل سنّت نيز رواياتي نقل شده كه در آنها سبع المثاني به سوره حمد تفسير شده است، از جمله:
اول: عن ابي سعيد بن المعلّي قال: مرّ بي النبي(ص) وانا اصلّي... ثمّ قال: الا اعلّمك اعظم سورة في القرآن قبل ان أخرج عن المسجد؟ فذهب النبي(ص) ليخرج من المسجد فذكّرته، فقال: الحمدللّه‏ رب العالمين هي السبع المثاني والقرآن العظيم الذي اوتيته.7
ابوسعيد بن معلّي مي‏گويد: پيامبر از كنار من گذشت در حالي كه من نماز مي‏خواندم... تا آن جا كه مي‏گويد: پيامبر به من گفت: آيا پيش از آن كه از مسجد بيرون روم، بزرگ‏ترين سوره‏اي را كه در قرآن است به تو ياد ندهم؟ پس رفت كه از مسجد بيرون شود، من به ياد او آوردم، فرمود: «الحمدللّه‏ رب العالمين» همان سبع المثاني و قرآن عظيم است كه به من داده شده است.
دوم. عن ابيّ بن كعب، أن رسول اللّه‏(ص) قال له: اذا افتتحت الصلاة بم تفتتح؟ قال: الحمد للّه‏ رب العالمين، حتي ختمها، فقال رسول اللّه‏(ص): هي السبع المثاني والقرآن العظيم الذي اعطيت.8
از ابي بن كعب نقل شده كه پيامبر خدا(ص) به او گفت: هنگامي كه شروع به نماز مي‏كني، آن را با چه چيز شروع مي‏كني؟ گفت: با الحمدللّه‏ رب العالمين تا آخر آن. پيامبر خدا(ص) فرمود: آن همان سبع المثاني و قرآن عظيم است كه به من داده شده است.
اين رأي كه منظور از سبع المثاني سوره حمد است از بيشتر ائمه حديث و تفسير نقل شده است كه ما به علت كثرت طرفدارانِ آن، از ذكر نامشان خودداري مي‏كنيم. آنها معتقدند كه سبع المثاني سوره حمد است و قرآن عظيم هم كه به آن عطف شده بقيه قرآن است و اين از باب ذكر عام بعد از خاص است كه در ادبيات عرب جايگاه ويژه‏اي دارد. ضمنا «من» در «من المثاني» بيانيه است و بنابراين منظور از «مثاني» هم سوره حمد است. و علت اين كه به سوره حمد «مثاني» گفته شده اين است كه اين سوره دو بار نازل شده؛ يك بار در مكه و يك بار در مدينه. شيخ بهايي به اين سخن ايراد مي‏كند كه سوره حجر كه آيه سبعا من المثاني در آن است مكي است و در زمان نزول اين آيه، سوره حمد فقط يك بار نازل شده بود. آن گاه خودش پاسخ مي‏دهد كه در علم خدا چنين بوده كه بار ديگر هم نازل خواهد شد.9 ولي مي‏توان به اين ايراد چنين پاسخ داد كه هر چند سوره حجر مكي است ولي به گفته مفسران همه آيات آن در مكه نازل نشده و آيه سبعا من المثاني در مدينه نازل شده است.10
براي اطلاق «مثاني» به سوره حمد وجوه ديگري هم گفته شده است؛ از جمله اين كه اين سوره در هر نماز دو بار خوانده مي‏شود، و يا اين كه اين سوره از نظر محتوا به دو قسمت تقسيم مي‏شود؛ قسمتي از آن مربوط به اوصاف خدا و قسمت ديگر مربوط به خواست بندگان است، و يا اين كه سوره حمد يك سوره استثنايي است و حالت ويژه‏اي دارد و مثاني از «استثناء» است، يا اين كه اين سوره در برگيرنده ثناي الهي است و مثاني از «ثنا» به معناي تعريف كردن است.11
قول دوم، اين كه منظور از «سبع المثاني» سوره حمد و منظور از «قرآن عظيم» بقيه قرآن است، ولي «من» در «من المثاني» براي تبعيض است. بنابراين، منظور از مثاني همه قرآن، و سوره حمد هفت آيه از آن است؛ همان گونه كه در آيه ديگري به همه قرآن «مثاني» اطلاق شده است:
اللّه‏ نزّل احسن الحديث كتابا متشابها مثاني... (زمر/ 23)
خداوند، نيكوترين سخن را فرستاد؛ كتابي كه آيات آن مانند يكديگر و «مثاني» است.
قائلين به اين قول براي مثاني بودن قرآن وجوهي گفته‏اند؛ مانند اين كه برخي از مطالب در قرآن تكرار و اعاده شده و يا برخي از آيات آن برخي ديگر را تفسير مي‏كند. طبق اين قول «مثاني» صفت براي سوره حمد نيست، بلكه صفت براي قرآن است و «سبعا من المثاني» يعني هفت آيه از قرآن كه همان سوره حمد است.
قول سوم. منظور از هر دو عبارت «سبعا من المثاني» و «القرآن العظيم» سوره حمد است و اين عطف، عطف تفسير است و اطلاق قرآن به جزئي از آن جايز است. شاهد اين قول دو روايتي است كه از بخاري و طبري نقل كرديم كه در آنها پيامبر خدا(ص) مجموع عبارت «سبعا من المثاني والقرآن العظيم» را به سوره حمد اطلاق فرمود. البته اين اطلاق منحصر به اين دو روايت نيست بلكه در برخي ديگر از روايات هم آمده است.
طبق اين سه قول كه «سبعا من المثاني» به سوره حمد تفسير شده، اين سوره هفت آيه دارد. اين مطلب از نظر شيعه مسلم است و بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم آيه نخست اين سوره است و فقها درباره كسي كه سوره حمد را نمي‏داند چنين فتوا داده‏اند كه بايد در نماز به جاي حمد، هفت آيه ديگر از قرآن را كه مي‏داند بخواند.12 اهل سنت نيز سوره حمد را هفت آيه مي‏دانند، ولي برخي از آنها مانند شيعه بسم اللّه‏ را يك آيه مي‏شمارند و در اين باره رواياتي هم نقل مي‏كنند. بعضي از آنها نيز «صراط الذين انعمت عليهم» را يك آيه مستقل به شمار مي‏آورند.13
قول چهارم. مراد از «سبعا من المثاني» هفت سوره طولاني در آغاز قرآن است كه عبارتند از سوره‏هاي: بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و دو سوره انفال و توبه كه در حكم يك سوره‏اند.
اين قول به ابن عمر و ابن عباس و ابن مسعود و ابن جبير و مجاهد نسبت داده شده است.14 طبري براي اين قول 30 روايت نقل مي‏كند كه هيچ كدام به پيامبر نمي‏رسد و سند آنها از ابن مسعود و ابن عمر و ابن عباس و سعيد بن جبير و مجاهد و ضحاك فراتر نمي‏رود.15
سيوطي نيز رواياتي را در اين باره از ابن عباس و سعيد بن جبير و مجاهد نقل مي‏كند16 و هيچ يك از اين روايات به پيامبر خدا نمي‏رسد. البته در بسياري از اين روايات نام سوره‏ها به همان صورت است كه آورديم، ولي در روايتي از سعيد بن جبير به جاي دو سوره انفال و توبه سوره يونس ذكر شده است.17 جالب اين كه طبري در مجموعه رواياتي كه در تفسير سبع المثاني به فاتحة الكتاب آورده، برخي از آنها را از ابن مسعود و ابن عباس و ابن جبير و مجاهد نقل كرده است.18 بنابراين، هم تفسير سبع المثاني به هفت سوره طولاني و هم تفسير آن به سوره فاتحه، هر دو از اين افراد نقل شده است.
كساني مانند ابوالعاليه اين قول را رد كرده و گفته‏اند: آيه «ولقد آتيناك سبعا من المثاني» در مكه نازل شده در صورتي كه برخي از اين سوره‏هاي طولاني در مدينه فرود آمده است. بنابراين، نمي‏توان سبعا من المثاني را بر آنها حمل كرد. برخي اين اشكال را چنين پاسخ داده‏اند كه قرآن پيش از آن كه بر محمد(ص) نازل شود به آسمان دنيا نازل شده بود. البته اين پاسخ محكم نيست، چون در اين آيه از نزول سبع المثاني بر شخص پيامبر خبر داده شده است.19 به اين اشكال مي‏توان چنين پاسخ داد كه هرچند سوره حجر در مكه نازل شده است، ولي مفسران تصريح كرده‏اند كه آيه «ولقد آتيناك سبعا من المثاني» در مدينه نازل شده است (همان گونه كه پيش‏تر نقل كرديم).
در روايات شيعه تنها يك روايت پيدا كرديم كه در آن از قول اميرالمؤمنين(ع) نقل شده كه فرموده است: خداوند به محمد(ص) هفت سوره طولاني و فاتحة الكتاب را داد كه آن همان سبع المثاني و قرآن عظيم است.20 اگر اين روايت از نظر سند درست باشد، بايد گفت كه سبع المثاني همان هفت سوره طولاني، و قرآن عظيم فاتحة الكتاب است.
قول پنجم، اين كه منظور از «سبع المثاني» هفت سوره‏اي است كه پس از سوره‏هاي «مئين» قرار گرفته‏اند.21 توضيح اين كه سوره‏هاي قرآن را از نظر بلندي و كوتاهي به چند قسم تقسيم كرده‏اند: طوال، مئين، مثاني، مفصّل و قصار.22
شاهد اين قول كه به ابوالهيثم نسبت داده شده23 روايتي است كه از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمود: خداوند هفت سوره طوال را به جاي تورات و سوره‏هاي مئين را به جاي انجيل و سوره‏هاي مثاني را به جاي زبور به من داد، و پروردگارم مرا با دادن سوره‏هاي مفصل فزوني بخشيد.24
البته اين روايت دلالتي بر مدعا ندارد، چون در اين روايت تعبير «سبعا من المثاني» نيامده است و مجرد ذكر «مثاني» چيزي را اثبات نمي‏كند؛ همان گونه كه اين كلمه در آيه‏اي كه از سوره زمر آورديم نيز وجود دارد و در عين حال رابطه آن با سبع المثاني مورد گفت و گوست.
قول ششم. بعضي‏ها سبع المثاني را به هفت سوره‏اي كه در آغاز آنها «حم» آمده، تفسير كرده‏اند.25 اين سوره‏ها عبارتند از: غافر(مؤمن)، فصّلت، شوري، زخرف، دخان، جاثيه و احقاف. اين تفسير از آن جا پديد آمده است كه سوره هايي كه با «حم» شروع مي‏شوند هفت سوره‏اند، و در روايات متعددي از آنها به صورت يك مجموعه و به عنوان «آل حاميم» ياد شده است كه داراي فضايل بسياري هستند.
از انس بن مالك نقل شده كه پيامبر خدا فرمود: خداوند به جاي تورات به من آن هفت سوره (طولاني) را داد و به جاي انجيل، الراآت تا طواسين را داد و به جاي زبور ميان طواسين و حواميم را داد و مرا با حواميم و سور مفصل برتري داد و هيچ پيامبري پيش از من آنها را نخوانده است.26 همچنين از ابن عباس نقل شده كه هر چيزي مغزي دارد و مغز قرآن حواميم است. از پيامبر خدا(ص) نقل شده كه حواميم ديباج قرآن است، و در بعضي از روايات، حواميم ريحان‏هاي قرآن معرفي شده است.27
اين كه گفتيم اين سوره‏ها به صورت يك مجموعه و به نام «آل حاميم» معروف است، براي آن است كه اين نام علاوه بر روايات، در اشعار پيشينيان هم آمده است؛ مثلا كميت اسدي در بيتي خطاب به اهل بيت پيامبر(ص) مي‏گويد:
تأوّلها منا تقيّ ومعرب28 وجدنا لكم في آل حاميم آية
براي شما در سوره‏هاي آل حاميم آيه‏اي يافتيم كه هر كس از ما كه تقيه مي‏كند يا آشكارا سخن مي‏گويد، آن را تأويل كرده است.
مطلب ديگر اين كه سوره‏هاي حواميم همه در مكه نازل شده‏اند و آن اشكالي كه ابوالعاليه در تفسير سبع المثاني به سبع طوال مطرح كرده بود، در اين جا وارد نيست. با همه اين تفاصيل، تفسير سبع المثاني به حواميم دليل روشني ندارد و نمي‏توان با اين استحسانات، آن را تأييد كرد.
قول هفتم اين كه منظور از «سبعا من المثاني» كلّ قرآن است. اين قول به ابن عباس و طاووس و نيز به ضحاك و ابومالك نسبت داده شده است.29
قائلين به اين قول، تعبير «سبعا من المثاني» را ناظر بر آيه 23 سوره زمر كه پيش از اين آورديم، مي‏دانند و معتقدند همان گونه كه در آن آيه همه قرآن با وصف «مثاني» متصف شده، در اين جا نيز منظور از «سبعا من المثاني» همان است.30 و اين كه در اين جا عدد هفت هم اضافه شده، اشاره به اين جهت است كه معارف قرآن هفت بخش دارد: امر، نهي، بشارت دادن، بيم دادن، مَثل زدن، شمارش نعمت‏هاي خدا و نقل اخبار پيشينيان31.
اين تقسيم بندي كه از برخي از مفسران نقل شده، تقسيم بندي درستي به نظر نمي‏رسد زيرا در آن، موضوعاتي مانند بحث‏هاي مربوط به توحيد و صفات خدا و آيات مربوط به جهان آفرينش مورد غفلت قرار گرفته و اساسا چنين تقسيم بندي‏هايي كار محكمي نيست و مي‏توان تقسيم بندي‏هاي ديگري هم كرد كه كمتر يا بيشتر از هفت باشد.
البته ممكن است گفته شود كه عدد هفت در اين جا موضوعيت ندارد و منظور از آن فقط تكثير و تعدّد است و اين در زبان عربي مرسوم است و حتي در قرآن نيز نظير دارد و عدد هفت و هفتاد براي تكثير استعمال شده است، مانند:
ولو أَنَّما في الارض من شجرة أقلام و البحر يمدّه من بعده سبعة أبحر مانفدت كلمات اللّه‏
(لقمان / 27)
و اگر تمامي درختان روي زمين قلم باشند و دريا را هفت درياي ديگر ياري كند، سخنان خدا پايان نپذيرد.
ان تستغفرلهم سبعين مرة فلن يغفراللّه‏ لهم (توبه / 80)
اگر هفتاد بار براي آنان طلب آمرزش كني، خدا آنان را نخواهد بخشيد.
بدون شك در اين دو آيه عدد هفت و هفتاد براي تكثير است ؛ چون اين طور نيست كه اگر بيش از هفت دريا مركب شود كلمات خدا پايان مي‏پذيرد بلكه كلمات او نامحدود است؛ و نيز اين طور نيست كه اگر پيامبر بيش از هفتاد بار براي مشركان استغفار كند خدا آنها را خواهد بخشيد. بنابراين شايد در آيه مورد بحث هم عدد هفت براي تكثير است و عدد موضوعيت ندارد.
اين سخن گرچه به خودي خود درست است ولي با توجه به رواياتي كه در تفسير سبع المثاني آمده، جريان آن در اين آيه دليل روشني مي‏خواهد كه در دست نيست.
برخي از كساني كه «سبع المثاني» را به كلّ قرآن حمل كرده‏اند، گفته‏اند كه در اين تعبير، قرآن به هفت جزء مساوي تقسيم شده و به معناي هفت هفتم است كه شامل همه قرآن مي‏شود32 و اين مانند تقسيم بندي قرآن به 30 جزء و يا 120 حزب و مانند آنهاست.
تفسير سبع المثاني به كل قرآن اين مشكل را هم دارد كه در اين آيه «عطف الشي علي نفسه» لازم مي‏آيد، چون در آيه شريفه، «القرآن العظيم» به «سبعا من المثاني» عطف شده است و بايد معطوف با معطوف عليه مغايرت داشته باشد. زمخشري به اين اشكال چنين پاسخ مي‏دهد كه مفعول «آتيناك» جامع اين دو صفت است؛ در واقع خدا مي‏فرمايد: ما به تو چيزي داديم كه اين دو صفت را دارد.33 بعضي نيز واو را در اين جا واو مقحمه و يا زايد دانسته‏اند كه پيش‏تر به آن اشاره كرديم. در اين صورت معناي آيه چنين مي‏شود: ما به تو سبع المثاني را كه همان قرآن عظيم است داديم.
در علت ناميدن قرآن به مثاني وجوهي گفته شده است؛ از جمله اين كه قصه‏ها و موضوعات در آن تكرار شده و يا مجموع قرآن دوبار نازل شده و يا در مقايسه با كتاب‏هاي آسماني ديگر از نظر زمانِ نزول در زمان متأخري قرار گرفته و حالت ثانوي دارد و يا قرآن شامل حمد و ثناي الهي است و از اين قبيل.
قول هشتم. مراد از «سبع المثاني» مضامين هفت صحيفه‏اي است كه بر پيامبران پيشين نازل شده است؛34 به اين معنا كه هر مطلبي كه در كتاب‏هاي آسماني ديگر نازل شده، همانها بر پيامبر اسلام نيز نازل گرديده، به اضافه مطالبي كه در قرآن منحصرا بر آن حضرت نازل شده است. زمخشري مي‏گويد: جايز است كه به همه كتاب‏هاي الهي «مثاني» گفته شود، چون اين كتاب‏ها شامل ثناي الهي است و يا در اين كتاب‏ها موعظه‏هاي مكرر وجود دارد و قرآن هم قسمتي از آنهاست.35 اين قول نيز دليل روشني ندارد و فقط نوعي استحسان است و قائل آن نيز مشخص نشده و در كتاب‏هاي تفسيري تنها به صورت يك احتمال مطرح شده است.
قول نهم. برخي از مستشرقان احتمال داده‏اند كه منظور از «سبع المثاني» هفت قصه قرآني است كه در آنها به نزول عذاب دنيوي تصريح شده است، مانند قصه نوح و لوط و شعيب و هود و صالح. اين نظريه در ميان مفسران مسلمان سابقه ندارد و گويا نخستين بار، آن را اشپرنگر در كتاب زندگي و تعاليم محمد، ج 1، ص 462 و هورويتس در كتاب پژوهش‏هايي در قرآن، ص 26-28 مطرح كرده‏اند.36 ريچارد بل نيز پس از بررسي آن قصه‏ها در تأييد اين نظريه مي‏گويد: بعضي از محققان اروپايي به اين نظر گرايش دارند كه اين كلمه عربي از كلمه «مشناي» عبري اخذ شده، يا با احتمال بيشتر از كلمه سرياني يا عبري ـ آرامي «مثنيثا». شريعت شفاهي يهود كلا «مشنا» نام دارد. ريچارد بل اضافه مي‏كند كه عقيده اكثريت، طرفدار اين معناست كه مراد از آن «داستان‏هاي داراي مكافات الهي» است، چه بر اين مبنا كه مثاني به معناي مكرر است و چه بر اين مبنا كه مشنا به معناي داستان است.37
اين نظريه نيز با دليل روشني همراه نيست و ناشي از جرأت و جسارت غربي‏ها در اظهار نظرهاي خاص در آيات قرآني است. نظير سخن يكي ديگر از آنان كه اين احتمال سخيف را مطرح كرده است كه عبارت «سبعا من المثاني» در اصل «شيئا من المتالي» بوده و چون قرآن‏هاي اوليه نقطه نداشته، قاريان آن را به اشتباه چنين خوانده‏اند!38 در حالي كه همه مي‏دانند كه قرائت قرآن سينه به سينه و از طريق نقل از تابعين و صحابه پيامبر صورت گرفته است.
ريچارد بل در تأييد نظريه «هفت داستان داراي مكافات الهي» به دنباله آيه 23 سوره زمر كه پيش از اين آورديم استشهاد مي‏كند. در آن جا پس از توصيف قرآن به «مثاني» گفته شده كه «پوست كساني كه از پروردگارشان مي‏ترسند جمع مي‏شود، سپس پوست‏ها و دل‏هاشان به ياد خدا نرم مي‏گردد.» بل مي‏گويد كه اين حالت با آيات عذاب تناسب دارد.39
اين استشهاد نادرست است، زيرا بدون شك در آن آيه مثاني به همه قرآن اطلاق شده و در رديف سه صفت ديگر آمده كه عبارتند از: احسن الحديث، كتاب و متشابه. اين سه صفت مربوط به همه قرآن است و حتي صفت متشابه نيز مربوط به همه قرآن است، و متشابه در اين جا در مقابل محكم قرار نگرفته و مفهومي عام دارد و همه آيات قرآني مي‏تواند چنين تأثيري داشته باشد. از اين گذشته، قصه‏هايي كه در آنها به عذاب دنيوي اشاره شده بيش از هفت‏تاست و ريچارد بل كه خود به اين مطلب واقف بوده مي‏گويد: هفت تا از آنها مهم است. بايد گفت: همه قصه‏هاي قرآني مهم است و چنين گزينشي فقط براي توجيه آن نظريه است و مبناي محكمي ندارد.
قول دهم. در برخي از رواياتي كه از طريق اهل بيت نقل شده، «سبع المثاني» به ائمه تفسير شده است. اين روايات دو دسته‏اند: در يك دسته «مثاني» و در دسته ديگر «سبع المثاني» به ائمه تفسير شده است. مهم‏ترين روايت از دسته اول، روايتي است كه در چندين كتاب روايي معتبر از امام باقر(ع) به اين شرح نقل شده است:
عن ابي جعفر(ع) قال: نحن المثاني الذي اعطاه اللّه‏ نبينا محمدا...40
امام باقر(ع) فرمود: ما همان مثاني هستيم كه خداوند به پيامبر ما محمد عطا كرده است.
در دسته دوم تعبيرهاي مختلفي وجود دارد، از جمله:
عن سماعة قال: سألت ابا عبداللّه‏ عن قول اللّه‏ تعالي: «ولقد آتيناك سبعا من المثاني والقرآن العظيم» قال: فقال لي: نحن واللّه‏ السبع المثاني.41
سماعه گفت: از امام صادق(ع) راجع به سخن خداوند: «ولقد آتيناك سبعا من المثاني والقرآن العظيم» پرسيدم. گفت: به خدا سوگند كه سبع المثاني ما هستيم.
عن يونس بن عبدالرحمان عمّن ذكره، رفعه قال: سألت ابا عبداللّه‏(ع) عن قول اللّه‏: «ولقد آتيناك سبعا من الثاني والقرآن العظيم» قال: انّ ظاهرها الحمد و باطنها ولد الولد والسابع منها القائم.42
يونس بن عبدالرحمان از كسي كه شنيده مرفوعا نقل مي‏كند كه گفت: از امام صادق(ع) راجع به سخن خداوند: «ولقد آتيناك سبعا من المثاني والقرآن العظيم» پرسيدم. گفت: ظاهر آن سوره حمد و باطن آن فرزندِ فرزند است و هفتمين آنها قائم است.43
سماعة قال: قال ابوالحسن(ع): «ولقد آتيناك سبعا من المثاني والقرآن العظيم» قال: لم يعط الانبياء الا محمد(ص) وهم السبعة الائمة الذين يدور عليهم الفلك، والقرآن العظيم محمد.44
سماعه گفت: امام موسي بن جعفر(ع) پس از تلاوت آيه: ولقد آتيناك سبعا من المثاني، گفت: سبع المثاني به هيچ پيامبري جز محمد(ص) داده نشده و آن همان هفت امامي است كه فلك بر آنها مي‏گردد و قرآن عظيم محمد(ص) است.
اكنون كه عمده‏ترين روايات اين باب را ملاحظه كرديد، مي‏گوييم: شيخ صدوق روايات دسته اول را كه در آنها فقط «مثاني» ذكر شده است، چنين توجيه مي‏كند كه منظور اين است كه ما همان كساني هستيم كه پيامبر آنها را همرديف قرآن قرار داده و از مردم خواسته است كه به قرآن و ما تمسك كنند.45
طبق اين توجيه، كلمه «مثاني» در اين روايات به كلّي از آيه مورد بحث بيگانه است و منظور اين است كه ائمه، دومي از دو امانت پيامبرند كه در حديث ثقلين آمده است؛ ولي اين توجيه جاي تأمل دارد، زيرا در روايت آمده كه خداوند «مثاني» را به پيامبر عطا كرده و اين تعبير اشاره به آيه سبع المثاني دارد. همچنين روايات دسته دوم قرينه خوبي است كه منظور از مثاني در اين روايات هم همان سبع المثاني است.
در مورد روايات دسته دوم، كار اندكي دشوار است، زيرا تطبيق عدد هفت به دوازده امام و يا چهارده معصوم مشكل به نظر مي‏رسد. البته كساني توجيهاتي ذكر كرده‏اند، مانند اين كه منظور از عدد هفت در اين جا، هفت نامي است كه چهارده معصوم دارند و آنها عبارتند از: محمد، فاطمه، علي، حسن، حسين، جعفر و موسي كه تشكيل دهنده اسامي هر چهارده نفر است و مثاني از ثنا مشتق شده و يا به مفهوم همرديف بودن آنها با قرآن است و خود پيامبر هم داخل در اين مفهوم است و در عين حال سبع المثاني به او اعطا شده و ميان معطي و معطي له تغاير اعتباري كافي است.46 همچنين گفته شده كه اگر عدد هفت را دو برابر كنيم عدد چهارده به دست مي‏آيد. و نيز گفته شده كه بيشتر علوم از هفت امام منتشر گشته است.47 حقيقت اين است كه اين توجيهات چندان قانع كننده نيست و مشكل عدد هفت همچنان باقي است و حتي در اين جا نمي‏توان آن را براي تكثّر گرفت چون روايت تصريح دارد كه هفتمين آنها قائم است.
آنچه به نظر مي‏رسد اين است كه در مورد روايات دسته اول كه در كتاب‏هاي معتبر و با سندهاي خوب نقل شده، همان توجيه شيخ صدوق را بپذيريم و بگوييم منظور اين است كه ائمه عِدل و همرديف قرآنند و مثاني به معناي دومي از دو چيز است و آن دو چيز قرآن و اهل بيت است كه در حديث ثقلين آمده است، و در مورد روايات دسته دوم بايد بگوييم كه هم روايت فرات و هم روايت عياشي، هر دو، به اصطلاحِ محدثان، «مرسل»اند و هيچ كدام از آنها سند متصل ندارند و نمي‏توان به آنها استناد كرد و بعيد نيست كه اين روايات از ساخته‏هاي اسماعيليه و يا واقفيه باشد كه هر دو از فرقه‏هاي شيعه و معتقد به هفت امام هستند، همان‏گونه كه مجلسي نيز به اين مطلب اشاره مي‏كند.48
در ميان اين اقوال و يا وجوهي كه ذكر شد، آنچه به نظر درست‏تر مي‏رسد اين است كه منظور از «سبع المثاني» سوره حمد باشد؛ با اين تقريب كه «من» در «من المثاني» براي تبعيض است و منظور از «مثاني» به قرينه آيه 23 سوره زمر، همه قرآن است و بنابراين، مثاني صفت براي سوره حمد نيست، بلكه صفت براي قرآن است. اين وجه از آن جهت قوت دارد كه در روايات متعدد و معتبري كه هم از طريق شيعه و هم از طريق اهل سنت نقل شده «سبعا من المثاني» به سوره حمد تفسير گرديده و با وجود اين همه روايات متعدد و معتبر كه برخي از آنها را نقل كرديم، وجوه ديگر قابل تأييد نيست؛ چون بسياري از آنها مستند به روايات نيست و برخي هم كه رواياتي دارد يا به معصوم نمي‏رسد و يا از نظر سند مخدوش است.
در پايان اين گفتار، وجه ديگري را كه به ذهن مي‏رسد به عنوان يك ديدگاه مطرح مي‏كنيم كه نياز به بررسي بيشتري دارد و آن اين كه منظور از «سبع المثاني» هفت بطن قرآن باشد.
در روايات بسياري كه از معصومين نقل شده چنين آمده است كه قرآن ظاهري دارد و باطني، و باطن آن هم باطني تا هفت بطن، و منظور اين است كه آيات قرآني به گونه‏اي است كه تاب چندين معنا را دارد و خواننده مي‏تواند به اندازه گنجايش فكر و ظرفيت استعداد خود در سطوح مختلفي از آن بهره‏مند شود و اين رمز جاودانگي و عمق قرآن است.
قال رسول اللّه‏(ص): ان للقرآن بطنا ولبطنه بطنا الي سبعة ابطن.49
پيامبر خدا فرمود: براي قرآن باطني است و باطن آن را نيز باطني است تا هفت باطن.
ابولبيد مي‏گويد: امام باقر(ع) در پاسخ مردي كه از تفسير «المص» پرسيده بود، پاسخي داد، و چون آن مرد رفت به من گفت: اين تفسير آن در ظهر قرآن بود، آيا از تفسير آن در بطن قرآن به تو خبر بدهم؟ گفتم: آيا قرآن ظهر و بطني دارد؟ فرمود: قرآن ظاهري و باطني دارد.50
امام باقر(ع) به جابر بن يزيد جعفي فرمود:
يا جابر انّ للقرآن بطنا وللبطن بطنا وله ظهر و للظهر ظهر51
اي جابر! براي قرآن بطني است و براي بطن آن نيز بطني است و براي آن ظاهري است و براي ظاهر آن نيز ظاهري است.
همچنين در روايات بسياري كه از طريق شيعه و سني نقل شده چنين آمده است كه قرآن بر هفت حرف نازل شده است. نزول قرآن بر هفت حرف، در كتاب‏هاي حديثي اهل سنت به طور گسترده و با طرق گوناگون آمده52 و در كتاب‏هاي حديثي شيعه نيز اين مضمون وارد شده است:53
قال اميرالمؤمنين(ع): أنزل القرآن علي سبعة احرف كلّها شاف كاف.54
اميرالمؤمنين(ع) فرمود:قرآن بر هفت حرف نازل شده كه همگي كفايت كننده و شفا دهنده است.
عن ابي جعفر(ع) قال: تفسير القرآن علي سبعة احرف، منه ما كان ومنه ما لم يكن بعد تعرفه الائمة.55
امام باقر(ع) فرمود: تفسير قرآن بر هفت حرف است، برخي از آن واقع شده و برخي از آن هنوز واقع نشده و ائمه آن را مي‏دانند.
البته در برخي از روايات اهل بيت، نزول قرآن به هفت حرف بدان‏گونه كه عامه مي‏گويند، به شدت مورد انكار قرار گرفته است، از جمله فضيل بن يسار از امام صادق(ع) پرسيد كه مردم مي‏گويند: قرآن به هفت حرف نازل شده، امام فرمود:
كذبوا اعداء اللّه‏ ولكنه نزل علي حرف واحد من عند الواحد.56
دشمنان خدا دروغ مي‏گويند، بلكه قرآن بر يك حرف و از سوي خداي يگانه نازل شده است.
به نظر مي‏رسد كه آنچه مورد تكذيب امام قرار گرفته، برداشت آنها از هفت حرف است كه گمان مي‏كردند منظور از هفت حرف، هفت قرائت يا هفت لهجه است و امام آن را نفي مي‏كند؛ ولي اگر منظور از آن هفت برداشت از آيه باشد مورد انكار نيست و به منزله هفت بطن است. اتفاقا در روايتي از امام صادق به اين مطلب اشاره شده است:
عن حمّاد بن عثمان قال: قلت لابي عبداللّه‏ (ع): انّ الاحاديث تختلف عنكم. قال: فقال: انّ القرآن نزل علي سبعة احرف، و ادني ماللامام ان يفتي علي سبعة وجوه، ثم قال: «هذا عطاؤنا فامنن او امسك بغير حساب»5758.
حماد بن عثمان مي‏گويد: به امام صادق(ع) گفتم: از شما احاديث گوناگوني (درباره نزول قرآن بر هفت حرف) مي‏رسد. فرمود: همانا قرآن بر هفت حرف نازل شده و كمترين چيزي كه بر امام است اين است كه به هفت وجه فتوا دهد. سپس اين آيه را خواند: «اين بخشش ماست، آن را بي حساب ببخش يا براي خود نگه‏دار».
ملاحظه مي‏فرماييد كه در اين روايت امام صادق(ع) بر نزول قرآن بر هفت حرف تأكيد دارد، ولي آن را مربوط به برداشت‏هاي متفاوت از قرآن مي‏داند و اين موضوع را يكي از عطاياي الهي مي‏شمارد و به راستي هم همين است و اين حالت قرآن، يكي از وجوه اعجاز آن است و سبب مي‏شود كه هر كسي با هر فهم و استعدادي از آيات قرآن بهره‏مند شود.
حال مي‏گوييم: بعيد نيست كه مراد از «سبع المثاني» همان هفت بطن يا هفت حرف قرآن باشد و خداوند آن را به صورت يك عطيّه به پيامبر خود بخشيده و فرموده است «ولقد آتيناك سبعا من المثاني والقرآن العظيم»، به اين بيان كه منظور از مثاني همه قرآن است كه هفت بطن يا هفت وجه از آن به پيامبر داده شده و ممكن است قرآن بطون ديگري هم داشته باشد كه نزد خداست و اختصاص به او دارد و كسي را از آن آگاه نكرده است. و اين كه «سبع المثاني» در روايات به گونه‏هاي مختلف تفسير شده، مي‏تواند يكي از مصاديق هفت بطني باشد كه آيه مورد نظردارد.
اگر اين نظريه پذيرفته شود، عطف «القرآن العظيم» به «سبعا من المثاني» مشكلي نخواهد داشت و مي‏توانيم موضوع «عطف الشي‏ء علي نفسه» را با وجوهي كه در توضيح قول هفتم از زمخشري و ديگران نقل كرديم، در اين جا نيز توجيه كنيم.

مقالات مشابه

نقد و بررسی روش آماری در تاریخ‌گذاری قرآن

نام نشریهآموزه‌های قرآنی

نام نویسندهابراهیم اقبال, منصور پهلوان, محمدعلی حیدری مزرعه آخوند

خوانشی نو از تاریخ گذاری سوره ی نصر

نام نشریهتحقیقات علوم قرآن و حدیث

نام نویسندهامیر احمد‌نژاد, زهرا کلباسی

نقد، بررسی نخستین سورۀ مدنی پس از هجرت در منابع فریقین

نام نشریهمطالعات ترجمه قرآن و حدیث

نام نویسندهعزت‌الله مولایی‌نیا, رجاءالسادات خاتم یزدی

روش دروزه در تعیین ترتیب نزول سوره های قرآن کریم

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهامیر احمد‌نژاد, عاطفه محمدزاده

چالش نخستین نزول

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهحسن نقی‌زاده, محمد خامه‌گر

درباره کتاب البرهان فی ترتیب سور القرآن

نام نشریهکتاب ماه دین

نام نویسندهشریف سالمی‌زاده